
بابت هر ساعتی که بیشتر زنده خواهی ماند ، باید پولی به حساب بانکی ام واریز کنی وگرنه ، در دم جانت را می گیرم.
فرض کنیم
الان من یا شما با عزرائیل مواجه شویم
طبعا مطابق حکایت های مختلف از مذاهب مختلف ، همه در پی وقت دوباره از غزرائیل خواستن هستیم و پاسخ عزرائیل ، معلوم
اما بیایید این بار فرض کنیم ، عزرائیل هم کاسب شده باشد و به ما بگوید :
بابت هر ساعتی که بیشتر زنده خواهی ماند ، باید پولی به حساب بانکی ام واریز کنی وگرنه ، در دم جانت را می گیرم.
خوب ، ما هم بابت یک سال دیگر زنده ماندن ، پولی به حساب عزرائیل واریز کردیم و ت.تفق شد عزرائیل تا 365 روز دیگر ، مزاحم نشود!
خوب حالا با این فرض ، زندگی پس از این مذاکره ما با عزرائیل چگونه خواهد گذشت؟
آیا به بطالت همچون گذشته یا تغییری در جهت پول سازی تا در سال بعد هم ، باز دم عزرائیل را ببینیم و یک سال دیگر تمدید کنیم ؟
اصلا" این مثال خود می تواند چندین سناریوی جالب سینمایی شود که از بحث ما جداست.
اما دوست من ، من و شما بهتر از هر کسی می دانیم چند ساعت از هر روزمان ، صرف کار مفید می شود و چقدر بطالت؟
اشتباه نکنید منظورم از بطالت ، تفریح و خوش گذرانی نیست
همه چی در زندگی نرمال لازم است
مشکل من باری با افرادی است که ، پنج ساعت در اینستاگرام چرخ می زنند بی هدف!
کاش در اینستاگرام نیم ساعت بی هدف چرخ می زد و باقی زمان را از اینستاگرام ، پول در می آورد.
مثالهای دیگر را خود شما مطرح کنید
بنا بر این اگر باور کنیم برای هر دقیقه از عمرمان باید اجاره ای به عزرائیل بدهیم ، در آنصورت ، جهان جای بهتری می بود.
مثال بهتر این قضیه ، افرادی هستند که در تابستانها کنار خیایان یخ می فروشند.
این افراد وقت محدودی دارند تا این یخ را بفروشند
و گرنه گرمای تموز ، یخ را آب کرده و سرمایه شان از کف می رود.
ای کاش همیشه عمرمان را یخ و روزگار را چله تابستان تلقی کنیم
به نظر شما ، کسی که کنار خیایان باید یخ بفروشد ، قبل از اتمام فروش یخ ها ، می رود کناری تا یک نخ سیگار بکشد؟ یا نیم ساعت با رفیقش گپ بزند؟ یا به آرایگاه برود؟
همه اینها را کی انجام میدهد؟
طبیعی است ، وقتی که یخ ها را فروخت.
باری ، مشکل ما آنجایی است که قبل از تحقق اهدافمان و فروش یخ ها ، به تعلل و تفنن می گذرانیم و غافل هستیم که این گرمای تابستان ، یخ را از بین خواهد برد.
یخ همه ما ، عمر ما می باشد.
و یخ فروشی یعنی ، بهترین دستاورد را از عمر خویش داشتن.
پس بنگریم تعلل و تفریح ما قبل از یخ فروشی است یا بعد از آن؟
آموج – نوشته اسفندیار مهراندیش